مقیمای مقصود

لغت نامه دهخدا

مقیمای مقصود. [ م ُ ی ِ م َ ] ( اِخ ) پسر ملامقصود علی از شاعران قرن یازدهم هجری است. از اوست:
نمی آید ز کس این کار جز بادام چشم تو
تب و لرز دل بیمار را ازیک نظر بستن.
و رجوع به تذکره نصرآبادی ص 355 و356 و فرهنگ سخنوران شود.

فرهنگ فارسی

پسر ملا مقصود علی از شاعران قرن یازدهم هجری است.

جمله سازی با مقیمای مقصود

به عدل و فضل و جود و حشمت و جاه رسانید است عالم را به مقصود
ز رنج و راحت گیتیگل مقصود می چینم برون آورده ام از پای دل، خار تمنّا را
قربت ای کعبه ی مقصود اگر دست دهد با کی از بُعد ره و خار مغیلان تو نیست
ای از دو جهان وصل تو مقصود دلم بیرون ز غم تو نیست موجود دلم
خورشید معینت شد اقبال قرینت شد مقصود یقینت شد بی‌شک و گمان برگو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس کش یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز