مایۀ ماست
جمله سازی با مایۀ ماست
نشاط کن بمی لعل، زان کجا می لعل ز خواب و رنج روانست مایۀ انباه
تنهایت همی جویم، ای مایۀ جفت هم با تو مگر راز تو بتوانم گفت
سودت اگر بایدت ز مایۀ خویش دست بخشش گشای و بخشایش
خمیر مایۀ قهر تو من علیها فان جواز نامۀ لطف تو کلّ شیء حی
پیری خمیر مایۀ مرگست ای عجب از موی کس شنید که آید برون خمیر
توئی مایۀ عقل لیکن نه عقلی توئی معدن زرّ ولیکن نه کانی