قلیه خوار

لغت نامه دهخدا

قلیه خوار. [ ق َل ْ ی َ / ی ِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) قلتبان و دیوث را گویند. ( برهان ). و رجوع به آنندراج شود.

فرهنگ فارسی

قلتبان و دیوث را گویند

جمله سازی با قلیه خوار

ز یمن دولت قلیه برنج و نان باشد تو هر سواد که صوفی ببرده ای به بیاض
قلیه جوید، نیاورندش ماست آب خواهد، خودش بباید خاست
شمیم قلیه مشام مرا معطر ساخت خود از کجاست چنین بو که می رسد فراح
قصاب را ز شوق و تمنای قلیه باز گردن نهم برای...برآن شدم
صوفی ز اشتیاق کباب تنور پخت چون قلیه در گدازش و فریاد و ناله بود
هزیمت رفته را در پی نپویند حدیث قلیه با سیران نگویند