قلعه ابسرده

لغت نامه دهخدا

( قلعه آب سرده ) قلعه آب سرده. [ ق َ ع َ س َ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 28 هزارگزی شمال خاوری چقلوندی و 3 هزارگزی باختری شوسه چقلوندی به بروجرد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیری و مالاریائی است. سکنه آن 240 تن است. آب آن از سراب سرده و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. و صنایع دستی زنان سیاه چادر، طناب و قالی بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه بیرالوند هستند و زمستان قشلاق میروند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

جمله سازی با قلعه ابسرده

هم در این قلعه خانه ام فرمای که برین جای اختیارم نیست
در اطراف مشرق، در اکناف مغرب دو قلعه بیک ماه تنها گرفته
رسانید آنچه فرمان بودش از تخت بشد اهل قلعه در کاری چنان سخت
عدوی خیبریت گر به قلعه جست پناه شکوه حیدریت منجنیق قلعه گشاست
چه زد بر سرش گرد آن جام زر شد از دود آن قلعه زیر و زبر
قلعه را چون آب آید از برون در زمان امن باشد بر فزون