قدسی هروی. [ ق ُ ی ِ هَِ رَ ] ( اِخ ) ( مولانا... ) هروی است و شیرین گفتار و شیرین کردار است، و مرض لقوه دارد، و از این جهت آب بسیار بی اختیار از دهان او روان است و قطره قطره از آن چکان، و در این بیت گفته: با وجود چنین دهن که مراست شعر گویم که آب از آن بچکد.( ازمجالس النفایس چ بانک ملی ص 190 ).این مطلع هم از او است: ای که منعم میکنی از دیدن آن گل عذار حالت دل را نمیدانی مرا معذور دار.( مجالس النفایس چ بانک ملی ص 190 ).
فرهنگ فارسی
هروی است و شیرین گفتار و شیرین کردار است.
جمله سازی با قدسی هروی
خلاص ده ز تن تیره روح قدسی را که آن همای بدین استخوان نمی ارزد
گر مقدس گردد اندر مقدس قدسی کسی همچو قدوسان بود در خلد «فیها خالدون»
دلی دارم مثال آینه ای طوطی قدسی بیا چون صورت خود یکزمان آنجا نشیمن کن
تو نور قدسی و دیدی تو خود را عیان دریاب خود عین اَحَد را
کز برای تهنیت فردا ز قول قدسیان در حضور میر برخوان این قصیدهٔ مستطاب
نگه ز رشک به رویش نبرد ره قدسی چو روزگار تو محروم از آفتاب گذشت