یکی دیده بگشا به روی عروس ببین در غمت دردریغ و فسوس
نخواهی گزی پشت دست فسوس چو دستی نیاری بریدن، ببوس
زمهتر نه خوبست کردن فسوس مرا هم سپه بود و هم پیل وکوس
چو داماد آن ناله از نو عروس نیوشید گفتش به آه و فسوس
روز و شب از بهر فسون و فسوس کرده زبان در دهن یکدگر
علم جویی از کتبها ای فسوس ذوق جویی تو ز حلوا ای فسوس