فرست کردن
ویکی واژه
جمله سازی با فرست کردن
نامه و پیک از چه فرستی بمن خویش بیا بوسه به پیغام نیست
شاها عجم چو گشت مسخر به تیغ تو رو لشکری به بارگه مصطفا فرست
دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست ای نام اعظمت در گنجینهٔ شفا
در شبِ هجران، مرا پروانهٔ وصلی فرست ور نه از دَردَت جهانی را بسوزانم چو شمع
هر بلائی که فرستی بمن، آن عین عطاست ما بلاهای ترا عین عطا می دانیم