غریو برخاستن

لغت نامه دهخدا

غریو برخاستن. [ غ ِ وْ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) بانگ و فریاد برخاستن. شور و غوغا بلند شدن. غریو برآمدن. رجوع به غریو شود: چون بلال در مسجد آمد غریو از میان صحابه برخاست. ( قصص الانبیاء ص 236 ). هیچ روز مردم در جماعت و انصار چندان نگریسته بودند که آن روز غریو و زاری برخاسته بود. ( قصص الانبیاء ص 236 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بانگ و فریاد بر خاستن.

جمله سازی با غریو برخاستن

💡 چگونگی برخاستن ضحاک در پایان زمان و نبرد او با گرشاسپ در اوستای کنونی نیست؛ اما گزارش این نبرد واپسین و سرنوشت ضحاک در «زند وهومن یسن» که خود گزارشی از هفتمین فرگرد «سوتگر نسک» مفقود اوستای کهن است آمده‌است:

💡 و كلمه (تثير) از مصدر (اثاره ) است، و (اثاره ) بابافعال از (ثار الغبار يثور ثورانا) است، كه: معنايش برخاستن غبار به سوى آسماناست زمانى كه بادها دارند ابر را به سوى آسمان مى برند.

💡 ابن ملجم هنگام برخاستن اشعارى در مدح حضرت خواند و گفت: ما در اجراى فرمان شماحاضريم، فرمان ده تا ببينى آنچه شما را خوشحال كند، حضرت زيبائى سخنورى او راتحسين نموده فرمود:

💡 (صيحه ) در اصل به معنى شكافتن چوب يا لباس و برخاستن صدا از آن است، سپسدر هر صداى بلند، و فرياد مانند، به كار رفته، گاه به معنىطول قامت نيز آمده، مثلا گفته ميشود: بارض فلان شجر قد صاح !: (در فلان زميندرختى است كه فرياد ميكشد) يعنى آنچنان طولانى شده كه گوئى فرياد ميزند و مردمرا به سوى خود ميخواند.