غریب شاهی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با غریب شاهی
بر عزم خانه جنس غریبی ببار بست آمد به حضرت تو که گیرد خط امان
اشارت کرد خوبان را که پویند غریبان را خبرها باز جویند
بر گرد ارغوان کمر سیم کرده چست نخل غریب بهر دل خلق بستهای
بالین مرا منت غمخواری نیست بر غربت من شام غریبان گرید
ز اهل سخن مپرس مقام سخن کجاست حسن غریب را که شناسد وطن کجاست؟
از معنی غریب نو آئین رفیق هست در گوشها چو حرف وفا شعر من غریب