لغت نامه دهخدا
غرامت ستدن. [ غ َ م َ س ِ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) تاوان گرفتن. غرامت گرفتن. غرامت کردن. غرامت ستاندن. رجوع به غرامت ستاندن شود.
غرامت ستدن. [ غ َ م َ س ِ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) تاوان گرفتن. غرامت گرفتن. غرامت کردن. غرامت ستاندن. رجوع به غرامت ستاندن شود.
( مصدر ) تاوان گرفتن.
💡 در بخشی از اصول و برنامههای اولیه سازمان ملل دربارهٔ حق غرامت قربانیان تجاوز به حقوق بشر و حقوق بشردوستانه بینالملل اینطور آمده است:
💡 برد آن برات و بازگرفت این غرامت است داد آن غلام و باز ستد این تحکم است
💡 این اصل جزء حقوق بینالمللی است و حتی مفهوم کلی این حقوق میباشد، هرگونه نقص تعهد، مسئولیت جبران و پرداخت غرامت ایجاد میکند.
💡 (آيا كسى از شما را كشته ام كه خون آن را مطالبه مى كنيد؟ يا ثروتى از شما نابود ساخته ام كه عوض و غرامت آن را از من مى طلبيد؟ يا قانونى را تغيير داده ام ؟) و آنان پاسخى نداشتند.(421)
💡 گر به شب طوق کنم زلفِ دل آرام به روز شحنه بر گردنِ من گو به غرامت نه غل
💡 صوفیان کز حلقهٔ زلفت بجستند، این زمان دادهاند انصاف و ترتیب غرامت میکنند