غذای تام
جمله سازی با غذای تام
برای لقمهٔ نان آبرو نمی ریزم چو شمع گر شودم استخوان غذای بدن
دلم ز درد فراقت به جان رسید مگر غذای جان دهنی همچو میم خواهد بود
روی او بخت از آن به کرمان کرد تا عدو را غذای کرمان کرد
هم شفای جان مظلومان شده زهر اجل هم غذای روح درویشان شده خون جگر
همه عالم دهان خشکند و تشنه غذای جمله را داده تمام او
درین دو هفته که مهمان این خراباتی غذای روح ز دود دل کباب بگیر