عدسی هلالی کوژ
ویکی واژه
جمله سازی با عدسی هلالی کوژ
از من امروز، هلالی، مطلب خاطر جمع که دل آشفته آن زلف مشوش دارم
برگرد شمع رویت پروانه شد هلالی یک بار، گر برانی، صد بار دیگر آید
دل غمگین هلالی بجفای تو خوشست ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران
ماییم و غم عشقت و خوابی و خیالی وز ماه رخت گشته تنم همچو هلالی
گشته هلالی از سر هر ناخن پدید از شوق ابروان تو چون سینه خستهام
ساعتی پیش هلالی ز افق کرد پدید شرمی از ابروی من هیچ نکرد آن کافر