صحرای سعدبن عب

لغت نامه دهخدا

صحرای سعدبن عبدا. [ ص َ ی ِ س َ دِ ن ِ ع َ دِل ْ لا ] ( اِخ ) از طسوج و ناحیه رود آبان. ( تاریخ قم ص 113 ).

جمله سازی با صحرای سعدبن عب

عالمی را وحشت ما چون سحرآواره‌کرد چین‌فروش دامن صحرای امکانیم ما
صحرای ساده ای است که در وی گیاه نیست نسبت به روی نوخط دلدار آینه
رو به صحرای عدم تافتی از شهر وجود من ازین شهر ملولم تو به صحرا چونی
برنمی‌خیزیم از جای خود و آواره‌ایم دامن صحرای مجنون تو طرف دامن است
ناامیدی بسکه سامان طمع در خاک ر یخت ریگ صحرای قیامت جمله دندان یافتم