صافی معلم
جمله سازی با صافی معلم
گفتگو سیل بنای سینه صافی میشود امتحانی میتوانکردن به آه آیینه را
دل صدفوار، پر از معنی گوهر، بد از آن سینه صافی ما صنعت دریا میکرد
چون شوی صافی تمام از بهر او دل شود روشن ترا از مهر او
با صوفی صافی گو در درد مغان آویز کان دل که بود صافی از دُرد نپرهیزد
رو تو راه مصطفا رو همچو من تا که صافی گرددت هم جان و تن
ماه ساقی حور عین و جام صافی کوثرست خاصه این ساعت که صحن باغ شد دارالسلام