شاه زیره
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
جمله سازی با شاه زیره
آن رطب با این بدن ایمان بود زیره ها آن طاعت و احسان بود
با اینهمه چو بر تو سخن عرضه میکند ماند بدانکه زیره بکرمان در آورد
جان چه ارزد که برم تحفه بجانان هیهات همه دانند که کس زیره بکرمان نبرد
هر که با منطق خواجو کند اظهار سخن دُر بدریا برد و زیره بکرمان آرد
عقل برآشفت و گفت زیرکی الحق دُر سوی عمّان بریّ و زیره به کرمان
زیره را هم جانب کرمان بِرَد سیب سازد سوی اصفاهان بِرَد
میان زیره سنگی پیش ره بود به پایش خورد چون بختش سیه بود