لغت نامه دهخدا
سپاه داذور. [ س ِ داذْوَ ] ( اِ مرکب ) نام قاضی لشکر ( ارتش ) که در زمان ساسانیان قوه قضائی به او محول بوده است. ( ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ص 323 ). مانند دادستان ارتش.
سپاه داذور. [ س ِ داذْوَ ] ( اِ مرکب ) نام قاضی لشکر ( ارتش ) که در زمان ساسانیان قوه قضائی به او محول بوده است. ( ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ص 323 ). مانند دادستان ارتش.
نام قاضی لشکر که درزمان ساسانیان قوه قضائی باو محول بوده است
💡 اگر شاه ایران سوی من به جنگ سپاه آورد گردم او را به جنگ
💡 فریدون چنین گفت با مهتران که گر من فرستم سپاهی گران
💡 از آن نیکویها که کردم ز پیش بجای سپاه بداندیش خویش
💡 بیا تا من و تو به آوردگاه بکوشیم با یکدگر بی سپاه
💡 به بر کرده اسباب جمشیدشاه غریوان درآمد به پیش سپاه
💡 فرود آمد از کوه و دل بد نکرد گذر بر سپاه و سپهبد نکرد