سامان گریزی

فرهنگستان زبان و ادب

{anomaly} [زبان شناسی] وجود بی نظمی و بی قانونی در زبان

جمله سازی با سامان گریزی

سپهر با همه سامان ترکتاز، حزین حذر ز ناوک آن طفل نی سوار کند
گردون چو زد لوای ولایت به بام ما سامان گرفت شرع پیمبر به نام ما
چه فتاده است در اندیشه سامان باشم؟ من که چون شاخ گل از خویش ندانم سر خویش
جوش قیامت می زند خونم ز پند ناصحان باد مخالف را بود سامان طوفان در بغل
در عشق کسی قدم نهد کش جان نیست با جان بودن بعشق در سامان نیست
در عمارت زندگانی چند باطل می‌کنی؟ رفته‌ای از کار تا سامان منزل می‌کنی