زهر ابجوش

لغت نامه دهخدا

( زهرآبجوش ) زهرآبجوش. [ زَ ] ( اِ مرکب ) شمشیر. ( ناظم الاطباء ). || ( ص مرکب ) تیغ یا شمشیر زهرآگین:
یمانی یکی تیغ زهرآبجوش
حمایل فروهشته از طرف دوش.نظامی.رجوع به زهر و زهراب و دیگر ترکیبهای این کلمه شود.

فرهنگ فارسی

( زهر آبجوش ) شمشیر یا تیغ زهر آگین

جمله سازی با زهر ابجوش

💡 زلف چون شام ترا اگر مشک میگویم خطاست چون زهر چین خیزدش صد نافه مشک ختن

💡 چو بینم که درویشِ مسکین نخورد به کامْ اَندَرَم، لُقمه زهر است و درد

💡 هزار شربت زهر ار ز دست او بخورم ز عشق نعرهٔ «هل من مزید» برخیزد

💡 اگر در (سرطان ) ديده شود، نشانه مرگ پادشاه به زهر و خونريزى و هجوم دشمنانبه كشور و رويدادهاى آسمانى ست.

💡 فرانسويان از كتاب ((التيسير))، اثر ((ابن زهر اندلسى )) كه در قرن ششم هجرى مىزيسته در نهضت جديدشان بهره برده اند.(95)

💡 از راه لفظ اگرچه شکرخای طوطیم لکن زدست غم، نه شکر، زهر می خورم