رای فتادن

لغت نامه دهخدا

رای فتادن. [ ف ِ / ف ُ دَ ] ( مص مرکب ل )رای افتادن. رای کردن. عطف توجه کردن. علاقه مند شدن بکسی. نظر بکسی کردن. منظور نظر افتادن:
شهان پیشین فر همای بردندی
زبهر فال به هر کس که شان فتادی رای.فرخی.رجوع به رای اوفتادن شود.

فرهنگ فارسی

رای افتادن. رای کردن

جمله سازی با رای فتادن

چشم رمد گرفته ما بر تو گرفتند از مردم ضعیف فتادن عجب مدار
به شکر عجز چه مقدار دانه نازکند بلندکرد سر ما ز پا فتادن ما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
همبستر
همبستر
علامت
علامت
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
فمبوی
فمبوی