خوش سرشتی

لغت نامه دهخدا

خوش سرشتی. [ خوَش ْ / خُش ْ س ِ رِ ] ( حامص مرکب ) خوش طینتی. خوش فطرتی. خوش ذاتی.

فرهنگ فارسی

خوش طینتی خوش فطرتی

جمله سازی با خوش سرشتی

💡 یک روز خوشی به خود نبیند هرگز کو همسر زشت بد سرشتی دارد

💡 همه گر دوزخی‌ایم ار بهشتی تو می‌دانی و تو تا چون سرشتی

💡 عطاروار یک چند از کبر و ناز و گشی سنبل به عنبر تر بر سر همی سرشتی

💡 سرشتی درشت و نهادی ست بد ببیند ز پیش آن که دارد خرد

💡 تو آن مسیح سرشتی که می کند باطل لبت به گاه سخن معجز مسیحا را

💡 در دولت و ملت همی از پاک سرشتی ترویج کند قاعده فرض و سنن را