خوش سخره

لغت نامه دهخدا

خوش سخره. [ خوَش ْ / خُش ْ س ُ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) مصاحب. رفیق بذله گو. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مصاحب رفیق بذله گو

جمله سازی با خوش سخره

💡 عاشقا در خویش بنگر سخره مردم مشو تا فلان گوید چنان و آن فلان گوید چنین

💡 پریوش رقص کن برجه زجعدت دیو خوئی نه که جمشید دگر بر سخره دیوان مصمم شد

💡 در سخره و بیگار تنی از خور و از خواب روزی برهد جان تو زان سخره و بیگار

💡 در آن منطقه صخره عظيمى بود كه آنرا مقدس ميشمردند و آنرا ميپرستيدند و همه ساله درروز اول سال در اطراف آن سخره جمع ميشدند و قربانى ها مى كردند.

💡 مک ویلیامز که آی‌اس‌آی با حکمتیار تبانی می‌کرد تا با کشتن یا ارعاب مخالفان حکمتیار، یک رژیم اسلام‌گرا را در افغانستان روی کار بیاورد و از این طریق ادعاهای آمریکا مبنی بر حمایت از «خود تعیینی» افغانستان را به سخره بگیرد.

💡 ثواب خواندن سوره حمد و هفت بار (قل هو الله احد) و هفت بار (معوذتين ) وايتالكرسى و آيه سخره و اخر سوره برائت پس از نماز جمعه