خجل ماندن

لغت نامه دهخدا

خجل ماندن. [ خ َ ج ِ دَ ] ( مص مرکب ) خجل شدن. درخجالت افتادن. شرمسار شدن. شرمگین شدن:
ماندی اکنون خجل چو آن مفلس
که بشب گنج بیند اندر خواب.ناصرخسرو.روز آنست که مردم ره صحرا گیرند
خیز تا سرو بماند خجل از بالایت.سعدی ( بدایع ).

فرهنگ فارسی

خجل شدن در خجالت افتادن

جمله سازی با خجل ماندن

💡 او دلیل رفتن کاشفی به هرات را رؤیایی می‌داند که در مشهد به خواب دیده بود و دلیل ماندن او در هرات را مرکزیت آن شهر در علم و فرهنگ و هنر در آن زمان ذکر می‌کند.

💡 در حالی که بیشتر این روابط همزیستی باقی‌مانده در رقابت برای زنده ماندن با موجودات اصلی سرزمین بسیار شکننده هستند، گل‌ها یک ابزار غیرمنتظره مؤثر در تولید مثل را اثبات کرده‌اند، گسترش (منشأ واقعی خود) برای تبدیل شدن به شکل غالب زندگی گیاهی زمین.

💡 سانتورها روش‌های ویژه‌ای در استتار و مخفی ماندن دارند که این روش‌ها هنوز در پرده‌ای از ابهام قرار دارد.

💡 «تارزان»، مرد جنگلی، زندگی راحتی دارد تا این که با «پروفسور پورتو»، دخترش، «جین» و راهنمای شان، «کلیتن» روبه رو می‌شود و می فهمد که او نیز انسان است. حالا «تارزان» بین دوراهی تمایلش به ماندن با هم نوعانش و وفاداری و پای بندی به خانوادهٔ گوریلی که بزرگش کرده، گیر کرده‌است...

💡 و اين احتياج هر چه ساده تر و طبيعى تر باشد كوشش براى رفع آن واجبتر وسهل انگارى در دفع آن مضرتر است و پر واضح است كه احتياج بهاصل تغذى كه زنده ماندن دائر مدار آن است غير از احتياج به تنعم در غذا و انواع ميوه هااست و به همين قياس است ساير شؤ ون زندگى.

💡 كشاورز از ماجراى در بيابان ماندن شاه و همراهانش باخبر شد، نزد شاه آمد و پس ازاحترام شايان، گفت: ((از مقام شاه چيزى كاسته نمى شد، ولى نگذاشتند كه مقامكشاورز، بلند گردد.))