لغت نامه دهخدا
حامل موقوف متولد. [ م ِ ل ِ م َ / مُو ف ِ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) نزد شعرا آنست که حامل ناخوانده و نانوشته معلوم گردد، مثاله، شعر:
در حسن ترا کسی نماند الا
خورشید که صبح سر برون آرد تا
خدمت کند و پای تو بوسد اما
بینی تو بسوی او چو تابنده ما.
همه مصراعها موقوفند و حامل مصراع اخیر نانوشته معلوم میگردد، و آن بیتی است. کذا فی جامعالصنایع. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).