جای سپردن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با جای سپردن
چه حذر کنم ز مردن که توام بقای جانی چه خوش است جان سپردن اگرش تو میستانی
وی در کتاب گریز از آزادی بر روی گرایش انسان به سر سپردن به قدرت به عنوان روشی برای دفاع علیه ترسهای وجودیِ ناشی از انتخاب آزاد، تمرکز کرد.
69 - در هنگام به خاك سپردن ميت، زن را از پهنا، و مرد را از طرف سر بايد درقبرگذاشت.
گر داغ تو ای دوست نه بر جان بودی در عشق تو جان سپردن آسان بودی
آنها كه در سپردن مسئوليتها و كارها تنها به امانت و پاكى قناعت مى كنند به همان اندازهدر اشتباهند كه براى پذيرش مسئوليت داشتن تخصص را كافى بدانند.
جان سپردن به خموشی ز هم آموختهایم عشقبازان همه شاگرد دبستان همیم