تمکین یافتن

لغت نامه دهخدا

تمکین یافتن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) رخصت یافتن. اجازه یافتن عملی را. فرصت یافتن: اگر اجابت باشد و تمکین یابم آنچه واجب است از نصیحت و شفقت بجای آرم. ( بیهقی چ ادیب ص 147 ). با خود گفتم این پیغام بباید نبشت، اگر تمکین گفتار نیابم بخواند. ( تاریخ بیهقی، ایضاً ص 161 ).
خواستم گفت در سخن من و تو
از مکانت نیافتم تمکین.انوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

رخصت بافتن. اجازه یافتن عملی را.

جمله سازی با تمکین یافتن

💡 طبق ماده ۱۱۰۲ قانون مدنی ایران، همین که نکاح به‌طور صحیح واقع شد، روابط زوجیت بین طرفین موجود، و حقوق و تکالیف زوجین از قبیل، مهر، نفقه، حسن برخورد و معاشرت و تمکین در مقابل یکدیگر برقرار می‌شود.

💡 آمد آمد خاک مشتاقان به‌گردون می‌رساند یک دوگام آنسوی تمکین طُرفه‌کامی داشتی

💡 وی در جریان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) از اعضای اصلی ستاد میرحسین موسوی (از نامزدهای معترض به نتایج انتخابات بود. بود که پس از اعلام نهایی نتایج انتخابات، موضعِ خاصی علیه برنده انتخابات نگرفت و به نتیجه تمکین کرد.

💡 و یکی از مشایخ رُضِیَ عنهم گوید: «التمکینُ رفعُ التّلوین. تمکین رفع تلوین است.»

💡 ما همان خاکیم اکنون انفعال از ما چرا پیش از این هم با همه تمکین‌، خرامی داشتی

💡 به عقیده او، این «انا» گفتن نشان آن است که حلاج هنوز دچار اَنانیت خود و دویی با حق و تردید در مشاهده و تعبیر بوده و به تمکین و وحدت راه نداشته‌است.