تغافل ورزیدن

لغت نامه دهخدا

تغافل ورزیدن. [ ت َ ف ُ وَ دَ ] ( مص مرکب ) تغافل کردن. و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تغافل کردن.

جمله سازی با تغافل ورزیدن

این جا نه خطا عیب و نه طاعت هنرست ورزیدن تسلیم و رضا معتبرست
زاهدا! نوشیدن می از سر اخلاص و صدق بهتر از ورزیدن زهد است با شید و ریا
چون بمهر دوست ورزیدن مرا نیکوست نام گر بطعن دشمنان بدنام باشم ننگ نیست
نداشت لایق شأن تو مدحتی واعظ مگر ز روی خجالت سکوت ورزیدن
بس محال است درین راه خطرناک، ای دل عشق ورزیدن و از بیم بلا ترسیدن
ای عادت تو خشم و جفا ورزیدن وز چشم تو شاید این سخن پرسیدن