تری تخم

لغت نامه دهخدا

تری تخم. [ ت ْ ت َ ] ( اِخ ) پسرویدرن و برادر استاتیرا ( زن اردشیر پسر داریوش دوم ). که آمس تریس دختر داریوش را بزنی گرفت و چون پدرش درگذشت به جای او والی شد و عاشق خواهرخود رُکسانَه گردید و در صدد قتل آمس تریس برآمد ولی توطئه او کشف شد و داریوش یکی از ندیمان وی را مأمور نجات آمس تریس کرد. تری تخم بدست وی کشته شد. و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 961 و تریتن تخمس شود.

جمله سازی با تری تخم

دی قاصد یار آمد و مژگان تری داشت از یار مگر بهر هلاکم خبری داشت
از شکر شیرین تری ای حورزاد از چه می گویی چنین تلخم جواب
تری سراغ برآمد غبار هرزه دویها گریست نقش قدم هرکجا چو آب‌گذشتم
به تری ازان رویش آهنگ بود که میدان خشکی بر او تنگ بود
روزی که در گنج کرم باز کند حسن سرمایه ما هیچ بجز چشم تری نیست
کاش یک نم‌ گردش چشم تری می‌داشتم تا درین میخانه من هم ساغری می‌داشتم