تحت حنک

لغت نامه دهخدا

تحت حنک. [ ت َ ت ِ ح َ ن َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) تحت الحنک. رجوع به همین کلمه شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پیچی از عمامه که فقها از زیر زنخ گذرانیده بسر پیچند.
تحت الحنک

جمله سازی با تحت حنک

جاه و مقدار تو در رتبت بدان موضع رسید کاسمان عقل و جان در تحت قدر و جاه تست
دریغ چون تو جوانی که زیر خاک شدی که همچو گنجت تحت‌التراب می‌بینم
گریه‌ای دارم که تا تحت‌الثری آب است و بس ناله‌ای دارم که تا اوج ثریا آتش است
عارفا رشتهٔ تحت الحنک واعظ شهر ظلم کردیم گر آن را به حماری بزنیم!
می تراود آب شور از تیره بختم گر کسی تا ابد در ساحت تحت الثری میکند چاه
عقل و جان گر روز و شب در تحت فرمان ویند پس عجب نبود که چاکر خواجه را فرمان کند