بچاک زدن

لغت نامه دهخدا

بچاک زدن. [ ب ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) درتداول عامه فرار کردن. جیم شدن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

در تداول عامه فرار کردن جیم شدن.

جمله سازی با بچاک زدن

تلاش گریه کن، بر روزگار خویشتن واعظ نزیبد جز بچاک سینه ها بسیار خندیدن
بچاک سینه نه مرهم پی دوا بندم ره فرار به صبر گریزپا بندم
دلم گم گشت و قدم شد دو تا در دست غم ماندم بچاک سینه همچون خاتمی کز وی نگین افتد
از آن هر دم بچاک سینه ی اهل وفا خندی که تا ریزد نمک بر زخم دل‌ها از نمکدانت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت فال نخود فال نخود