بهانه انگیختن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با بهانه انگیختن
در سایه زلف تو نهد دام بلا را هر فتنه که از چشم تو انگیختنی نیست
صورنگر از آن صورت و معنی چو خبر داشت انگیختن صورت چینش به چه معنیست
نیست پر آسان به دعوی محتشم با طبع تو توسن معنی ز میدان خیال انگیختن
یکی لشکری باید انگیختن وز آن پس ورا خون ز تن ریختن
داغ دیگر سبب انگیختن از بهر طلب که ازین شغل خسیساند عزیزان همه خوار
گر او حربه دارد به خون ریختن من از چهره خون دانم انگیختن