بلند سالی

لغت نامه دهخدا

بلندسالی. [ ب ُ ل َ ] ( حامص مرکب ) سالمندی. سالداری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کِبَر، در عربی به زادبرآمدگی و بلندسالی را گویند. ( از برهان ).

فرهنگ فارسی

سالمندی. سالداری. کبر. در عربی به زاد بر آمدگی بلند سالی را گویند.

جمله سازی با بلند سالی

اى مردم ! هر كس به من خدمتى نموده يا نيكى كرده و يا منتى بر من دارد، بلند شود تاپاداشش دهم.
على (ع ) در حالى كه از عمر شريفش هنوز بيست و چندسال نگذشته بود از جاى بلند شد و به پيامبر عرض كرد:
شاه و گدا به دیده دریادلان یکی است پوشیده است پست و بلند زمین در آب
جايى بلند است كه دست احدى به آن نرسد و ديدگان را توان بافتنش ‍ نيست.
چون شیونی یان همدمی ما نگرفتند از محفل ما نغمه ی ناهید بلند است
روزگار او را نسازد پست همچون فرخی هر که با طبع بلند و همت مردانه بود