برگ لایگی
جمله سازی با برگ لایگی
چه مرگ میطلبی چون شدی حزین ای فیض خوش است مرگ اگر برگ مرگ ساز کنی
باد چون ریگ بیابان نعمت تو بیقیاس باد چون برگ درختان لشکر تو بیشمار
تهیدست ماند، نه برگ و نه بار به تاراج داده همه روزگار
غارتی از حسن او آمد گلستان را که نیست برگ سبزی در بساط گلفروشان بهار
پشت جوانمرد را بار لئیمان شکست ریخت جو برگ خزان، پنجهٔ گوهرنثار
موج شراب، صیقل آن تا نشد سلیم چون برگ تاک، آینه ام زیر زنگ بود