بخام کشیدن

لغت نامه دهخدا

بخام کشیدن. [ ب ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) در پوست دباغت ناکرده کشیدن چنانکه نقاره را در پوست گاو کشند. ( غیاث اللغات ). و رجوع به خام شود. || گنهکار را در پوست خر و سگ کشیدن. ( غیاث اللغات ). گنهکار را در پوست خر و سگ و گاو میکشند و این نوعی از سیاست است. ( آنندراج ):
شود ز لطف هوا بر تنش قبای حریر
درین بهار گنهکار اگر کشند بخام.کلیم.

فرهنگ فارسی

در پوست دباغت نا کرده کشیدن چنانکه نقاره را در پوست گاو کشند.

جمله سازی با بخام کشیدن

چو رسم شه بود جوری که دیدم کشیدن عیب کس نبود کشیدم
برفلک هم خم است دوش هلال ناتوانی کشیدن آسان نیست
کسی به نداند کشیدن ستم ز درویش جایی که بینی دژم
تو سنی کردم ندانستم همی کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند
نتوان ز تو روی در کشیدن بارت بکشیم، تا توانست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بازگشت
بازگشت
کردار
کردار
علامت
علامت
باوانم
باوانم