کردری

لغت نامه دهخدا

کردری. [ ک َ دَ ] ( اِخ ) الامام حافظالدین محمدبن محمدبن شهاب بن یوسف الکردری البریقینی الخوارزمی، مشهور به البزازی یا ابن البزازی الکردری الحنفی. متولد بسال 827 هَ. ق. ابتدا در سرای نزدیک نهر آتل اقامت داشت، سپس به بلاد روم سفر کرد. از اوست: الفتاوی البزازیة و مناقب الامام ابی حنیفة. ( از معجم المطبوعات ج 1 ستون 555-556 ).
کردری. [ ک َ دَ ] ( اِخ ) عبدالغفوربن لقمان بن محمد ابوالمفاخر کردری، ( منسوب به کردر از نواحی خوارزم ) روایت می کند از ابی طاهر محمدبن عبداﷲ المسبخی المروزی، و اورا تصانیفی است در مذهب ابوحنیفه. از اوست: الانتصارلابی حنیفه فی اخباره و اقواله و المفید و المزید فی شرح التجرید و شرح الجامع الصغیر. وی مدرس مدرسه حدادین حلب بود. وفاتش در 562 هَ. ق. است. ( معجم البلدان ذیل کردر ). رجوع به اعلام زرکلی ج 2 ص 531 شود.

جمله سازی با کردری

همی گردم اینک خرد کرده گم چو گردی در این بی نوا کردری
خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی بینی علم علم تو بهر دشت و کردری