منهر

لغت نامه دهخدا

منهر. [ م َ هََ ] ( ع اِ ) جای آب کند جوی. || جوی خرد در قلعه که از آن آب در قلعه روان گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منهر. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) راننده آب و خون و جز آن. || فراخ کننده جوی. ( آنندراج ). آنکه پهن و فراخ میکند. ( ناظم الاطباء ). || زخم فراخ زننده. ( آنندراج ). آنکه زخم عمیق و عریض وارد می آورد. ( ناظم الاطباء ). || آهسته دونده. ( آنندراج ). اسبی که آهسته می دود. ( ناظم الاطباء ). || زن فربه. || چاه کن که تا به آب رسد. ( آنندراج ). آنکه چاه می کند تا به آب رسد. || آنکه کاری را در روز می کند. || آنکه به نیکویی نمی رسد. || رگی که به شدت خون می افشاند وبازنمی ایستد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به اِنهار شود.

جمله سازی با منهر

ابو بصير گفت: براى تسليت گفتن وفات امام صادق عليه السّلام به خدمت ام حميده مادرگرامى امام كاظم عليه السّلام رسيدم. ام حميده به گريه افتاد و من هم به گريه كردناو گريستم. پس فرمود: اى ابا محمّد؛ اگر مى ديدى حضرت صادق عليه السّلام را دروقت موت، همانا امر عجيبى مى ديدى. امام چشمان خود را گشود و فرمود: جمع كنيد نزد منهر كسيكه ما بين من و او خويشاوندى است. ما همّت كرديم و همه را نزد او جمع كرديم. آنحضرت نظر كرد بسوى ايشان و فرمود: همانا شفاعت ما نصيب كسانى كه نماز را سبك مىشمارند نخواهد شد.(30)
اين بينواى مغرور فراموش مى كند كه اگر لطف خدا نبود بجاى اين نعمت بايد گرفتاربلا شود، و همچون قارون مستكبر كه وقتى خداوند براى آزمايش او ثروت زيادى به وىبخشيد و به او گفتند تو هم نيكى كن آن گونه كه خدا بر تو روا داشته، گفت: نه، منهر چه دارم بر اثر علم و دانش و لياقت ذاتى خودم دارم !(قال انما اوتيته على علم عندى ) (قصص - 78).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال زندگی فال زندگی فال جذب فال جذب فال ورق فال ورق