ممتحق

لغت نامه دهخدا

ممتحق. [ م ُ ت َ ح ِ ] ( ع ص ) منسوخ. متروک. سوخته شده. ( از ناظم الاطباء ). سوخته شونده. ( آنندراج ). || کاسته و کم شده. ( ناظم الاطباء ). کاهنده. ( آنندراج ). || محو و نابود شده. || پاک و پاکیزه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به امتحاق شود.
ممتحق. [ م ُ ت َ ح َ ] ( ع ص ) محو و نابود. باطل و ضایع. تباه. متروک:
سبزوار است این جهان و مرد حق
اندر اینجا ضایع است و ممتحق.مولوی ( مثنوی ).

جمله سازی با ممتحق

سبزوارست این جهان و مرد حق اندرین جا ضایعست و ممتحق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تماس فال تماس