صلح جوئی

لغت نامه دهخدا

صلح جوئی. [ ص ُ ] ( حامص مرکب ) آشتی خواهی. صلح طلبی. رجوع به صلح طلبی، صلح جو و صلح شود.

جمله سازی با صلح جوئی

من از تو صلح جویم با گناهت تو جوئی رنج من بر بیگناهی