لغت نامه دهخدا
سه تاره. [ س ِ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) رجوع به سه تا شود.
سه تاره. [ س ِ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) رجوع به سه تا شود.
💡 ز تاره رویی بحر گهر چه گل چیدم؟ که درسراب کنم پهن، دام رغبت خشک
💡 چون بمحبت رسی جذبه رسد زانطرف تا کشدت سوی خود تارهی از خویشتن
💡 تاره بحریم حرمتش یافت دلم دایم ز طلب چو حلقه بردر بودم
💡 زخم دل از تاره مو وصل کن هجر من از آن گل رو وصل کن
💡 حجاب روز مکن زلف را چو می دانی که هست جعد تو هر تار ازو شبی تاره