لغت نامه دهخدا
خال نان. [ ل ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) تخمی که بر روی نان پاشند مثل سیاه دانه و تخم ریحان و خشخاش و امثال آن. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 374 ) ( آنندراج ). || سوختگی های آتش که بر روی نان بهم رسد.
خال نان. [ ل ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) تخمی که بر روی نان پاشند مثل سیاه دانه و تخم ریحان و خشخاش و امثال آن. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 374 ) ( آنندراج ). || سوختگی های آتش که بر روی نان بهم رسد.
تخمی که بر روی نان پاشند مثل سیاه دانه و تخم ریحان و خشخاش و امثال آن.
💡 وزان پس کارها از هم گذشته کمر خالی و نان ها پخته گشته