بهانه افتادن

لغت نامه دهخدا

بهانه افتادن. [ ب َ ن َ / ن ِ اُ دَ ] ( مص مرکب ) دست آویز شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). عذر بیجا و ناپسند آوردن:
یاد آوارگی همی خواهد
رفتن حج بهانه افتاده ست.امیرخسرو دهلوی ( از آنندراج ).رجوع به بهانه شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دست آویز شدن.
دست آویز شدن. عذر بیجا و ناپسند آوردن

جمله سازی با بهانه افتادن

💡 اين تعبير نشان ميدهد كه آنها قبلا نيز بر خلاف ادعاهايشان طرفدار حق نبودند، قسمتى ازآئين ابراهيم را كه در ميان آنها وجود داشت محترم نمى شمردند، و هر روز به بهانه اى آنرا زير پا ميگذاشتند، براى مستقلات عقليه و فرمان خرد نيز ارج و بهائىقائل نبودند، و با قيام پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و جريحه دار شدنتعصب جاهلانه آنها، و به خطر افتادن منافع نامشروعشان فاصله آنها از حق بيشتر شد،آرى هميشه از حق فاصله داشتند و اكنون بيش از هر زمان.