لغت نامه دهخدا ناخوش داشتن. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نپسندیدن. پسند نکردن. خوش نداشتن. ناپسند شمردن. کراهت داشتن. استنکار. تسخط. تطهم. || تنغیص. ناگوار کردن. تباه کردن. مکدر کردن: پیوسته غمت مرا مشوش داردعیش خوش من عشق تو ناخوش دارد.علیشاه بن سلطان تکش.
جمله سازی با ناخوش داشتن بعد از احمد دامن مهر علی در پای کش زانکه بس ناخوش بود بی سرگریبان داشتن فضيل چون شب فرا مى رسيد، ابراز شادمانى مى كرد و مى گفت: اينك ! با پروردگارخويش خلوتى دارم و چون روز مى شد، به سبب ناخوش داشتن مردم، استرجاع مى كرد.