دم خوری

لغت نامه دهخدا

دم خوری. [ دَ خوَ / خ ُ ] ( حامص مرکب )سازگاری. همفکری. همدلی. دم خور بودن. موافقت با کسی یا کسانی. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به دم خور شود.

فرهنگ فارسی

سازگاری. همفکری.

جمله سازی با دم خوری

💡 اگر شراب خوری جُرعه‌ای فَشان بر خاک از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟

💡 گرچه سوگند آن خوری کاکنون نکوتر دارمت من نیم ز آن‌ها بحمدالله که باور دارمت

💡 گرچه از یک گوهرند و در خور یکدیگرند در خوری و مهر گوهرشان درست این بار گشت

💡 کلیسای سانتا ماریا دلهیک کلیسا و پرستشگاه در میلان و در شمال ایتالیا است که در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده‌است. این کلیسا شامل نقاشی‌های دیواری شام آخر لئوناردو دا وینچی، در سالن ناهار خوری است.

💡 با چشمِ تنگت چون دهن گفتم بترس ای پر فتن کز چشمِ خون‌افشانِ من هم عاقبت زخمی خوری

💡 مقام‌های کلیسایی از شمّاس آغاز شده و به ترتیب به کشیش، خوری (سرپرست کشیشان)، اسقف، سراسقف، کاردینال و بالاترین درجه یعنی پاپ می‌رسد.