اخرالزمان در دین یهود

در دین یهود، آخرالزمان به معنای پایان جهان و آغاز تحقق وعده‌های الهی است، مفهومی که از سده‌های سوم و دوم قبل از میلاد شکل گرفت، زمانی که قوم یهود در انتظار بازگشت قدرت و وحدت خود بودند. پیش از آن، بنی اسرائیل خود را قوم برگزیده خداوند می‌دانستند و انتظار داشتند خدا آنان را در سرزمین موعود مستقر کند، دشمنانشان را نابود سازد و عدالت را در جهان برقرار نماید. پس از دوران داوود و سلیمان، اختلافات داخلی و فساد باعث شد امید به آخرالزمان با انتظار بازگشت قدرت و پاکی گذشته پیوند بخورد. انتظار می‌رفت خداوند پیشوایانی صالح مانند موسی یا داوود بفرستد تا بدکاران را کیفر دهد و قوم را از تیره‌بختی نجات دهد. حملات نبوکدنصر و اسارت در بابل، و سپس بازسازی اورشلیم توسط کورش هخامنشی و نحمیا، این چشم‌انداز را تقویت کرد. در متون دینی، آخرالزمان با بازگشت قوم یهود، قیام علیه ظلم، برقراری عدالت و وحدت جامعه پیوند خورده و محور امید و ایمان آنان بوده است. به طور خلاصه، آخرالزمان دوره‌ای است که خداوند وعده خود را محقق می‌کند، پیشوایان صالح ظاهر می‌شوند، بدکاران کیفر می‌بینند و قوم برگزیده به رهایی، امنیت و عدالت نائل می‌گردد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آخرالزمان در دین یهود. تصور «آخر الزمان»، به معنی پایان دوران جهان و پیوستن آن به قیامت کبری، در بین قوم یهود از سده های ۳ و ۲ق م پیدا شده است.
تصور «آخر الزمان»، به معنی پایان دوران جهان و پیوستن آن به قیامت کبری، در بین قوم یهود از سده های ۳ و ۲ق م پیدا شده است. پیش از این زمان بنی اسرائیل که خود را قوم برگزیده خداوند می دانستند، در انتظار دورانی بودند که در آن وعده الهی تحقق یابد، و خداوند قوم برگزیده خود را در «سرزمین موعود» مستقر، و دشمنان آن را نابود کند، و عدل و احسان خود را بر سراسر جهان بگستراند. در دوره های بعد از حکومت داوود و سلیمان، که این قوم از لحاظ اجتماعی دجار پریشانی و تفرقه و از لحاظ دینی و اخلاقی گرفتار فساد و انحطاط شده و گرایش به شرک و الحاد در میان آنان شدت گرفته بود، غایت این آرزو و انتظار بازگشت قدرت و وحدت و خلوص دوران گذشته بود و انتظارِ زمانی می رفت که خداوند بار دیگر پیشوایی همچون موسی و یوشع و داوود و سلیمان در میان ایشان ظاهر سازد تا بدکاران و مفسدان را کیفر دهد و قوم را از تیره بختی و خواری «نجات» بخشد.
← روز خداوند
نبوکد نصر، پادشاه بابل (۶۰۵ ـ۵۶۲ ق م) چند بار بر اورشلیم حمله ور شد و شهر را غارت و معبد را که از زمان سلیمان مرکز حیات دینی و اجتماعی بنی اسرائیل بود، ویران کرد و اکثریت آن قوم را اسیر کرده به بابل برد. این دوران تا ۵۳۹ق م که کورش هخامنشی بابل را فتح کرد ادامه داشت. در این سال کورش بنی اسرائیل را به اورشلیم بازگرداند و فرمان داد تا خرابیهای شهر را مرمت و معبد را تجدید بنا کنند. در دوران هخامنشیان و تحت حمایت آنان، اورشلیم دوباره آباد گشت و در زمان نحمیا (سده ۵ ق م) به دور شهر حصاری محکم کشیده شد.
← انتظار وعده
در کتابهای بین العهدین: در فاصله میان آخرین بخش کتاب عهد عتیق
عهد عتیق، کتاب مقدس (عهد عتیق).
...