شمع قد

لغت نامه دهخدا

شمعقد. [ ش َ ق َ ] ( ص مرکب ) راست بالا مانند شمع. ( ناظم الاطباء ). شمعبالا. از اسمای محبوب است. ( آنندراج ):
شهید جلوه آن شمعقد گل پوشم
دماغ بلبل و پروانه بر مزارم سوخت.سراج المحققین ( از آنندراج ).رجوع به شمع بالا شود.

فرهنگ فارسی

راست بالا مانند شمع از اسمای محبوب است.

جمله سازی با شمع قد

نو عروسان چمن را زده آتش بجگر شعلۀ شمع قد قاسم داماد امشب
سوزد شب و آسوده بود روز، خوشا شمع قد احرقنی هجرک لیلا و نهاراً
دیده شمع قدان روشن از این سرمه راز پر پروانه ز خاکستر ما می روید
ساغر زده و شمع قد افراخته‌ای باز در خرمن گل آتشی انداخته‌ای باز
بالا گرفت آه من از شمع قد تو چون شعله‌ای که از سر آتش شود بلند