سرمست شدن. [ س َ م َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مست گشتن: چو سرمست شد نوذر شهریار به پرده درون رفت دل کینه دار.فردوسی.در آینه عنایت صیقل شناخته زوقبله کرده و شده سرمست و مستهام.خاقانی.
فرهنگ فارسی
مست گشتن
جمله سازی با سرمست شدن
دهاق تسنيم جام مالامال و پياپى شراب خالص توليد و وحدت ناب است و آن رااز ساقى جواد خواستن و از ولاى الوهى سرمست شدن گواراست.