تو به زر چشم روشنی و بد است چشم روشن کن جهان خرد است
چراغ کلبهٔ درویش، نور ماه می باشد به جام باده روشن کن شب آدینهٔ ما را
امید هست که احوال من شود روشن کنون که بر سر من فر شهریار افتاد
ما کییم این را بیا ای یار من روز من روشن کن از خلق حسن
خاک پای عجم امروز، به فرهنگ و کمال توتیائی است که روشن کن چشم عرب است
گفت گویم از چه ای شیخ جهان گفت دانی آنچه روشن کن بیان