لغت نامه دهخدا
افلاط. [ اِ ] ( ع مص ) ناگاه گرفتن. || فوت شدن چیزی. || رهانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
افلاط. [ اِ ] ( ع مص ) ناگاه گرفتن. || فوت شدن چیزی. || رهانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
ناگاه گرفتن یا فوت شدن چیزی
💡 او با عقاید افلاطون دربارهٔ انسان مخالف بود و چندان با نظریات ارسطو نیز سر سازگاری نداشت.
💡 همه گفتار تو موزون همه کردار تو میمون بدین استاد افلاطون بد آن استاد اسگندر
💡 و افلاطون حكيم در مقاله پنجم از كتاب سياست به اين گروه اشاره نموده و آنان را چنينتوصيف كرده است كه:
💡 در دوران یونان باستان، افلاطون (۴۲۸–۳۴۸ سال قبل از میلاد) گفته بود ساعت آبی بزرگی دارد که صدایی شبیه به صدای ساز آبی تولید میکند و او شبها از آن استفاده میکند تا شروع سخنرانیهایش را در سپیده دم اعلام نماید.
💡 گرفتم همچو افلاطون شوی عاقل چه خواهی شد نگردیدی چو مجنون گر ز خود غافل چه خواهی شد
💡 همانا اینکه من گفتم طبایع کرد نتواند نه افلاطون نه غیر او به زرق و حیلت و افسون