ماهی دندان

لغت نامه دهخدا

ماهی دندان. [ دَ ] ( اِ مرکب ) دندان قسمی از ماهی که از آن قبضه کارد و شمشیر سازند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دندان قسمی از مایهی که از آن کارد و شمشیر سازند

جمله سازی با ماهی دندان

دست‌خار ماهی آب‌های شیرین بود. این شناگر قابل در اعماق میانی دریاچه‌ها و رودها گشت می‌زد و از طعمه‌های کوچکی که بین آرواره‌های بازشونده‌اش گرفتار می‌شدند تغذیه می‌کرد. این ماهی دندان نداشت، بنابراین احتمالاً آب را به کمک شیارهای آب‌ششی بلندش غربال می‌کرد تا غذا را از آن جدا کند. دست‌خار چشم‌های بزرگ، دهان بزرگ، بدنی گود و دمی خمیده به بالا (بالابرتر) داشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ظریف
ظریف
امجق
امجق
پیشه
پیشه
همپایه
همپایه