گره گشایی کردن

لغت نامه دهخدا

گره گشایی کردن. [ گ ِ رِه ْ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گره باز کردن. مجازاً مشکلی را آسان کردن:
بهوش باش دلی را به سهو نخراشی
به ناخنی که توانی گره گشایی کرد.صائب.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - باز کردن گره. ۲ - آسان کردن کار کسیمشکل گشایی کردن: بهوش باش دلی را بسهو ( بقهر ) نخراشی بناخنی که توانی گره گشایی کرد. ( صائب )

جمله سازی با گره گشایی کردن

بگشا گره ز کارم کاندر جهان نیاید جز عقده های زلفت از کَس گره گشایی
جنبش مشروطه خواهی ایران در واقع تلاش جمعی گروه‌های مختلف سیاسی و قومی ایران برای دستیابی به یک آینده درخشان بود. زیرا زمانی که اروپاییان در آغاز قرن بیستم به سرعت پله‌های ترقی، توسعه و پیشرفت را طی می‌کردند، مشروطه طلبان ایران دنبال راهی برای جبران عقب ماندگی ایرانیان و گره گشایی از معضل انحطاط جامعه ایران بودند.
می‌گفت ای خدایا ما را به شهر او بر تا حاصل آید آن جا دل را گره گشایی
جنبش مشروطه خواهی ایران در واقع تلاش جمعی گروه‌های مختلف سیاسی و قومی ایران برای دستیابی به یک آینده درخشان بود. زیرا زمانی که اروپاییان در آغاز قرن بیستم به سرعت پله‌های ترقی، توسعه و پیشرفت را طی می‌کردند، مشروطه طلبان ایران دنبال راهی برای جبران عقب ماندگی ایرانیان و گره گشایی از معضل انحطاط جامعه ایران بودند.
ساختارِ طرح شامل شروع، ناپایداری، گسترش، تعلیق، نقطه اوج، گره گشایی، پایان است.