لغت نامه دهخدا
گرم و سرد دیدن. [ گ َ م ُ س َ دی دَ ] ( مص مرکب ) آزموده کار شدن. مجرب بودن. رجوع به مجموعه مترادفات ص 9 و 245 شود. || شیرینی و تلخی روزگار را چشیدن:
اگر خود نزادی خردمند مرد
ندیدی ز گیتی چنین گرم و سرد.فردوسی.
گرم و سرد دیدن. [ گ َ م ُ س َ دی دَ ] ( مص مرکب ) آزموده کار شدن. مجرب بودن. رجوع به مجموعه مترادفات ص 9 و 245 شود. || شیرینی و تلخی روزگار را چشیدن:
اگر خود نزادی خردمند مرد
ندیدی ز گیتی چنین گرم و سرد.فردوسی.
💡 علاج خود مطلب از طبیب عشق ای دل تب تو گرم و دواهای این دکان گرم است
💡 بر گرد گرد عشق، خود او را کجاست گرد؟ میتاز گرم و روشن و خوش، آفتابوار
💡 گر دعویِ ثبات کند دارد این قدم با گرم و سرد ساخته مردانهوار سرو
💡 به گرم و سرد ما و من غم دل بایدت خوردن چراغ خانه اینجا روشن است از قطرهٔ خونی
💡 همه دریغ و همه درد من ز تست و ز تو به باد تو گرم و به باد سرد تو سرد
💡 من ندانم سبب گرم و گدازی که مراست تا چه زورست و تعدی که چنین زارم کرد؟